TNT IS BEST
 
TNT IS BEST
بن بست ...
 
 

درباره مرگ كوروش روايات گوناگوني وجود داشته است.اما در يك تقسيم بندي كلي اين روايتها دو گونه فرجام براي كوروش بازگو مي كنند:مرگ طبيعي و كشته شدن در ميدان نبرد.هرودوت مورخ مشهور يوناني خود به اين موضوع اشاره كرده و مي گويد در مورد مرگ كوروش روايتهاي گوناگوني وجود دارد كه خود يكي را از ميان آنها برگزيده است.ما در ابتدا روايت هرودوت را بازخواني مي كنيم. مرگ كوروش به روايت هرودوت كوروش بعد از فتح بابل به قصد جنگ با سكاها كه با حملات متناوب غارتگرانه خود ،زيانهاي بسياري به روستائيان مرزنشين وارد مي آوردند،عازم شرق شد.هرودوت اسم اين طوايف غارتگر را ماساژت ضبط كرده است.هرودوت مي نويسد كه در آن هنگام،زني به نام توميريس،ملكه ماساژتها بود و پس از درگذشت شوهرش بر تخت سلطنت نشسته بود.كوروش براي او پيامي فرستاد و وانمود كرد كه طالب وصلت با اوست.اما پاسخ مطلوبي دريافت نكرد.زيرا ملكه مي دانست كه قصد كوروش ازدواج با او نيست،بلكه تصرف قلمرو مي باشد.پس كوروش به جنگ پرداخت و پس از عبور از رود جيحون تاخت و تاز خود را در سرزمين ماساژتها آغاز كرد.در نبردي كه با گروهي از ماساژتها رخ داد پسر توميريس به نام سپارگاپيس به دست پارسيان اسير شد و از كوروش استدعا كرد كه غل و زنجير را از او بردارند.به محض اينكه دستانش آزاد شد خود را از شدت ننگ و عار كشت.ملكه كه از كشته شدن پسرش آگاه شد به سوي جنگ شتافت و در نبردي بسيار سخت و خشن،سرانجام ماساژتها غالب آمدند و بسياري از سپاهيان پارسي كشته شدند و كوروش هم در آن جنگ كشته شد.ملكه به تلافي كشته شدن پسرش،سر كوروش را در خيكي پر از خون انداخت و گفت كه اينگونه كوروش را از خونخواري سير خواهد كرد. اين بود روايت هرودوت كه مرگ كوروش را در نبرد با ماساژتها بازگو مي كند.اما روايت بعدي را از ژوستن نقل مي كنيم. مرگ كوروش به روايت ژوستن روايت اين نويسنده در زمينه نوشته هاي هرودوت است و تفاوتهاي كمي با آن دارد.به روايت ژوستن پسر ملكه در جنگ اول كوروش با ماساژتها با كوروش به خاك افتاد و لشگر بزرگش از بين رفت،با اين وجود اشكي در چشمان ملكه حلقه نزد و در عوض آتش كينه در دلش شعله كشيد و به دنبال آن دامي براي كوروش گسترده او را در گردنه هاي كوهستان گرفتار كرد.شاه پارس با تمام قشونش كه دويست هزار نفر بودند نابود شد و حتي يك نفر هم جان به در نبرد تا خبر اين واقعه را برساند. روايت كتزياس فوتيوس از قول كتزياس پزشك دربار هخامنشي مي نويسد كه كوروش در اثر جراحاتي كه بر او وارد آمده بود در جنگ با ((دربيك ها)) كشته شد.اينها فيل هايشان را رها كردند ،اسب كوروش رم كرد و كوروش افتاد.يكي از سربازان هندي كه با دربيك ها متحد بودند،زوبيني به ران او انداخت.كوروش را به خيمه اش بردند و او در اثر زخم پس از سه روز در گذشت. اين بود روايت كتزياس و ديديد كه جدا از تفاوتها همگي اين راويان مرگ كوروش را در ميدان نبرد مي دانند.تنها مورخي كه مرگ كوروش را طبيعي و در بستر دانسته است گزنفون است.قبل از پرداختن به روايت او لازم است مختصري در معرفي او بنويسم. گزنفون كيست؟ گزنفون مورخ يوناني (430 تا 352 قبل از ميلاد مسيح) و از شاگردان سقراط حكيم بود.اين شخص نوشته هاي زيادي از خود به يادگار گذاشته است.در مورد ايران اين آثار او قابل توجه هستند.1-كتابي در مورد سفر جنگي كوروش كوچك(منظور كوروش برادر اردشير دوم است).2- بازگشت 10000 نفر كه گزارشي است عيني و مستند از ناكامي و بازگشت 10000 سرباز اجير يوناني از قلمرو اردشير دوم هخامنشي كه در اين اثر خواندني وقايع را با جزئيات ثبت كرده است و اوضاع و احوال ايران هخامنشي در دوره اردشير دوم هخامنشي را به خوبي نشان ميدهد.3-دو كتاب كه درباره اقتصاد،تربيت جوانان و طرز مملكت داري نوشته است.اولي به اسم اكونوميكا و دومي معروف به سيروپدي(كوروش نامه) است كه سرگذشت كوروش را از كودكي تا هنگام مرگ به تاليف در آورده است و فرمانروا و انسان ايده آل خود را در قالب كوروش بزرگ مجسم ساخته است.گزنفون قصد داشت با اين تاليف ،كتاب جمهوريت افلاطون را پاسخ داده و رد كند. مرگ كوروش به روايت گزنفون (به صورت گزيده) گزنفون كه 98 سال پس از مرگ كوروش مي زيسته است آورده:كوروش پير شده بود.چون هفتمين بار به پارس بازگشت ،مراسم قرباني به جاي آورد و همانطور كه عادت او بود هدايايي به اطرافيان داد.بعد شبي در خواب ديد كه موجودي برتر از انسانها به او نزديك شد و به او گفت كه آماده باش اي كوروش،زيرا به زودي نزد ايزدان خواهي رفت.كوروش از خواب بيدار شد و دانست كه پايان عمرش فرا رسيده است،از اينرو براي خداي ملي و ديگر ايزدان قرباني كرد و از آنان سپاسگزاري كرد كه با نشانه هاي آسماني كه به او داده اند و راهنمايي ها و ياري هايي كه به او كرده اند،او را و كشورش را سعادتمند گردانيده اند و از آنها خواست تا به فرزندانش،به زنش،به دوستانش و به ميهنش سعادت ببخشند و به زندگي خود او هم پايان خوشي بدهند.كوروش پس از مراسم قرباني به كاخ خود بازگشت و در بستر به استراحت پرداخت.هنگامي كه وقت حمام رسيد خدمتگزاران آمدند و خبر دادند كه موقع شستشو فرا رسيده است.كوروش گفت ميل دارد استراحت كند.به هنگام نهار نتوانست غذا بخورد،سپس آب خواست و با لذت آب را نوشيد.فردا و پس فردا به همان حال بود.روز سوم فرزندانش را كه از پارس آمده بودند فرا خواست و دوستان خودش و داوران پارسي را هم گفت تا آمدند و هنگامي كه همه آمدند به اندرز گفتن پرداختن.سپس گفت خداحافظ،پسران عزيزم،از سوي من از مادرتان وداع كنيد،من از همه دوستاني كه در اينجا حاضرند و آنهايي كه حضور ندارند خداحافظي مي كنم.بعد دست هر يك از افرادي را كه در پيرامونش بودند فشرد و روي خود را پوشاند و در گذشت. گزيده اي از اندرز كوروش در بستر مرگ به روايت گزنفون فرزندان من،دوستان من!من اكنون به پايان زندگي نزديك گشته ام.من آن را با نشانه هاي آشكار دريافته ام و وقتي در گذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كام من اينست كه اين احساس در اعمال و رفتار شما مشهود باشد،زيرا من به هنگام كودكي ،جواني و پيري بختيار بوده ام.هميشه نيروي من افزون گشته است،آنچنانكه هم امروز نيز احساس نمي كنم كه از هنگام جواني ضعيف ترم.من دوستان را به خاطر نيكوئي هاي خود خوشبخت و دشمنانم را مطيع خويش ديده ام.زادگاه من قطعه كوچكي از آسيا بود.من آن را اكنون مفتخر و بلند پايه باز مي گذارم.در اين هنگام كه به دنياي ديگر مي گذرم،شما و ميهنم را خوشبخت مي بينم و از اينرو ميل دارم كه آيندگان مرا مردي خوشبخت بدانند. بايد آشكارا وليعهد خود را اعلام كنم تا پس از من پريشاني و نابساماني روي ندهد.من شما فرزندانم را يكسان دوست ميدارم ولي فرزند بزرگترم كه آزموده تر است كشور را سامان خواهد داد.فرزندانم!من شما را از كودكي چنان تربيت كرده ام كه پيران را آزرم داريد و كوشش كنيد تا جوانتران از شما آزرم بدارند.تو كمبوجيه،مپندار كه عصاي زرين سلطنتي،تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت.دوستان صميمي براي پادشاه عصاي مطمئنتري هستند.هركسي بايد براي خويشتن دوستان يكدل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيكوكاري بدست نتوان آورد.به نام خدا و اجداد در گذشته ما اي فرزندان اگر مي خواهيد مرا شاد كنيد نسبت به يكديگر آزرم بداريد. پيكر بي جان مرا هنگامي كه ديگر در اين دنيا نيستم در ميان سيم وزر مگذاريد و هرچه زودتر آن را به خاك باز دهيد.چه بهتر از اين كه انسان به خاك كه اينهمه چيزهاي نغز وزيبا مي پرورد آميخته گردد.من همواره مردم را دوست داشته ام واكنون نيز شادمان خواهم بود كه با خاكي كه به مردمان نعمتمي بخشد آميخته گردم. اكنون احساس مي كنم جان از پيكرم مي گسلد....اگر از ميان شما كسي مي خواهد دست مرا بگيرد يا به چشمانم بنگرد،تا هنوز جان دارم نزديك شود و هنگامي كه روي خود را پوشاندم،از شما خواستارم كه پيكرم را كسي نبيند،حتي شما فرزندانم. از تمام پارسيان و متحدان بخواهيد تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اينكه ديگر از هيچگونه بدي رنج نخواهم برد تهنيت گويند. به آخرين اندرز من گوش فرا داريد.اگر مي خواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد،به دوستان خود نيكي كنيد. خداحافظ پسران عزيز و دوستان من،خداحافظ. پس از اين گفتار،كوروش روي خود را پوشاند و درگذشت. اين بود گزيده اي از سخنان نسبتا مفصلي كه گزنفون از قول كوروش بزرگ بازگو كرده است و در اينجا نكات برجسته آن به اختصار بازگو شد. وصيتی ديگر به روايت كتزياس اما وصيت ديگري از كوروش در بستر مرگ را كتزياس ذكر كرده است، به اين صورت:كوروش در بستر مرگ پسر بزرگش را به تخت نشاند و پسر كوچكش را به فرمانروايي با كتريان گماشت و سفارش كرد كه در همه كارها به ميل مادرشان رفتار كنند،سپس به آنها گفت كه دست همديگر را بفشارند و سوگند ياد كنند كه با همديگر مهربان باشند و اگر مهربان نباشند نفرين بر آنها باد.. ............................................................ آرامگاه كوروش بزرگ مورخاني كه آرامگاه را ديده اند و آن را توصيف كرده اند چندين نفر هستند كه برخي از آنان خود آرامگاه را ديده اند و برخي ديگر وصف آن را از ديگران شنيده اند.((استرابو))جغرافيادان معروف دنياي قديم از قول ((اريستوبول)) كه خود اين آرامگاه را ديده است مي نويسد كه سنگي بر آرامگاه بود كه بر روي آن اين سخن نوشته شده بود: (( اي رهگذر!من كوروش هستم.من امپراتوري جهان را به پارسيان دادم.من بر آسيا فرمانروايي كردم.بر اين گور رشك مبر)) مورخ ديگر يوناني ((اونه سيكريت)) آورده است كه بر گور او به زبان يونانی و پارسی نوشته شده بود: ((در اينجا من آرميده ام.من،كوروش،شاه شاهان)). (( آرين )) در اين باره مفصلتر مي نويسد.او آورده است كه اسكندر بعد از بازگشت از هند دانست كه دزدان آرامگاه كوروش را غارت كرده اند.اين آرامگاه در ميان باغهاي سلطنتي پاسارگاد بود و آن را انبوه درختان احاطه كرده بودند.در ورودي آن كوچك بود و پيكر كوروش در تابوتي از زر قرار داشت.تابوت روي ميز بر پايه هاي زرين قرار گرفته بود و در آرامگاه پارچه هاي نفيس بابلي و قالي هاي ارغواني و رداي سلطنتي و لباسهاي مادي و طوق و ياره و زينت هايي از زر و جام هايي براي آب مقدس و تشتي زرين براي شستشو و سنگهاي گرانبهاي بسيار بود .پله هاي دروني به اتاق كوچكي كه به مغان تعلق داشت منتهي مي شد.اين مغان با خانواده خود در آنجا زندگي مي كردند و همه روزه يك گوسفند و مقداري آرد جيره داشتند و در هر ماه هم يك اسب به آنها داده مي شد تا براي آرامگاه قربانی كنند و كتيبه ای بر روی آرامگاه بود كه مضمونش را از قول ((اريستوبول)) كه در دبير خانه اسكندر كار مي كرد،چنين نوشته است : (( اي مرد ميرا،من كوروش پسر كمبوجيه هستم،من شاهنشاهي پارس را بنياد گذاشتم و فرمانرواي آسيا بودم.به اين آرامگاه من رشك مبر)) اسكندر خواست درون آرامگاه را ببيند.هنگامي كه به درون رفت ديد كه همه چيز را جز ميز و تابوت برده اند.او به ((اريستوبول)) مورخ يونانی كه همراه وي بود دستور داد كه آرامگاه را سامان دهد،سپس در آرامگاه را مسدود كردند و مهر اسكندر را بر آن زدند. يكي ديگر از نويسندگان دوران قديم ((كنت كورث)) در اين باره چنين آورده است:اسكندر خواست برای كوروش قربانی تقديم كند و فرمان داد تا در آرامگاه را باز كردند.او تصور مي كرد آرامگاه پر از زر و سيم است،زيرا در پارس همه اينطور مي پنداشتند ولي اسكندر در آن جا چيزي جز يك سپر كه تبديل به خاك شده بود و دو كمان سكائي و يك شمشير چيز ديگري نديد.او تاجي از زر بر روي گور گذاشت،شنل خود را به دور صندوقي كه بقاياي كوروش را در بر گرفته بود انداخت و به ان پيچيد و در شگفت شد كه چگونه ممكن است كه گور پادشاهي بدين ناموری و و بدين ثروتمندي مانند گور يك فرد عادی باشد.اسكندر با همه ويرانگري های خود به كوروش بی اندازه احترام مي گذاشت.در دنياي قديم همه ملت ها كوروش را با نظر احترام مي نگريستند. (( پلوتارك)) آورده است كه چون اسكندر به آرامگاه كوروش رسيد و ديد كه آن را باز كرده و به آن دستبرد زده اند،بر آشفت و عامل اين كار را كه مرد سرشناسي به نام (( پلي ماك )) از اهالي شهر پلا در مقدونيه بود كشت و دستور داد تا كتيبه ها را كه به خط ايراني بر سنگ كنده شده بودند،خواندند و فرمان داد تا از همان كتيبه ها يك متن يوناني تهيه كنند و در زير متن ايراني بكنند،متن پارسي چنين بود: (( ای مرد،هركه باشي و از هر كجا بيايي- چون مي دانم كه گذارت به اينجا خواهد افتاد- بدان من كوروش،بنيانگذار شاهنشاهي پارس هستم، به اين مشت خاكی كه پيكرم را در بر گرفته است رشك مبر.))گويا اين كلمات اسكندر را به شدت متاثر كرده بود.

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:37 :: توسط : Ramin TNT

- هر کس آنچنان میمیرد که می خواهد - آنکه معترض نیست، منتظر نیست و معترض، منتظر نیست - پیروزی یکروزه به دست نمی آید ، اما اگر خود را پیروز بشماری ، یکباره از دست میرود. - انسان به میزانی که می اندیشد ، انسان است، به میزانی که می آفریند انسان است نه به میزانی که آفریده های دیگران را نشخوار می کند. - باید دانست که بزرگترین معلم برای به دست آوردن استقلال و شخصیت ملی خودش دشمنی است که استقلال و شخصیت ملی اش را از او گرفته است. - عرفان دری است به دنیای دیگر ، که باید باشد و هنر، پنجره ای به آن دنیا است - علی آشکار ترین حقیقت و مترقی ترین مکتبی است که در شکل یک موجود انسانی تجسم یافته است ، واقعیتی بر گونه اساطیر و انسانی است که هست از آنگونه که باید باشند و نیست آنگاه که کمیت عقل می لنگند، نیایش بلند ترین قله تعبیر را در پرواز عشق در شب ظلمانی عقل پیدا می کند. - اسلام علی بر این سه پایه استوار است : مکتب، وحدت ، عدالت - توده مردم به یک آگاهی نیاز دارند و روشنفکر به ایمان. - شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن ، با مرگ خویش بر دشمن پیروز می شود و اگر دشمنش را نمی کشد رسوا می کند. - چه فاجعه ای است که باطل به دستی عقل را شمشیر می گیرد و به دستی شرع را سپر. - تقلید نه تنها با تعقل سازگار نیست ، بلکه اساسا کار عقل این است که هرگاه نمی داند ، از آنکه می داند تقلید می کند و لازمه ی عقل این است که در این جا خود را نفی نماید و عقل آگاه را جانشین خود کند. لازمه ی توحید خداوند ، توحید عالم است و لازمه ی توحید عالم توحید انسان است. - وقتی عشق فرمان می دهد ، محال سر تسلیم فرو می آورد. ٫ عشق عبارت است از همه چیز را برای یک هدف دادن و به پاداشش هیچ چیز نخواستن ، این انتخاب بزرگی است ، چه انتخابی!. - وارد کردن علم و صنعت ، در اجتماع بی ایمان و بدون ایدوئولوژی مشخص ، همچون فرو کردن درخت های بزرگ و میوه دار است در زمین نامساعد در فصل نا مناسب. - فلسفه زندگی انسان امروز در این جمله خلاصه می شود : فدا کردن آسایش زندگی برای ساختن وسایل آسایش زندگی. - هیچ چیز به وسیله دشمن منحرف نمی شود ، دشمن زنده کننده دشمن است ، بلکه آنچه که یک فکر و یک مذهب را مسخ می کند ، دوست است یا دشمنی که در جامعه ، دوست، خودش را نشان می دهد. -هنر تجلی روح خلاق آدمی است، هنر با مذهب خویشاوندی دیرین دارد… هنر یک ذات عرفانی و جوهر احساس مذهبی دارد. - از تنهایی به میان مردم می گریزم و از مردم به تنهایی پناه برم - مردی بوده ام از مردم و میزیسته ام در جمع و اما مردی نیز هستم در این دنیای بزرگ که در آنم و مردی در انتهای این تاریخ شگفت که در من جاری است و نیز مردی در خویش و در یک کلمه مردی با بودن و در این صورت دردهای وجود، رنج های زیستن، حرف زدن انسانی تنها در این عالم ، بیگانه با این «بودن»! - هر کس مسیحی دارد، بودایی که باید از غیب برسد ، ظهور کند ، بر او ظاهر گردد و نیمه اش را در بر گیرد و تمام شود. - چه قدر ایمان خوب است! چه بد می کنند که می کوشند تا انسان را از ایمان محروم کنند چه ستم کار مردمی هستند این به ظاهر دوستان بشر ! دروغ می گویند ، دروغ ، نمی فهمند و نمی خواهند ، نمی توانند بخواهند. -هنر اصولا استعدادآدمی است برای تکمیل زندگی مادی -تنهایی یعنی بی کسی،جدایی یعنی بی اویی،بی او ماندن. بی او ماندن یعنی او را داشتن و به او عشق ورزیدن . - مسئولیت زاده توانایی نیست،زاده آگاهی است وزاده انسان بودن

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:34 :: توسط : Ramin TNT

ناپلئون نباپارت امپراطور مشهور فرانسه چند صباحي خوش درخشيد ولي سرانجام عقاب سرنوشت،وي را از اوج قدرت و عظمت به زير آورد و در جزيره سنت هلن آواره اش نمود.اما يكي از عجايب زندگي او تأثير بيستم مارس در اتفاقات مهم زندگي او بود كه باعث حيرت و شگفتي مورخان شده است. او در بيستم مارس 1779 ميلادي قدم به مدرسه نظامي پاريس گذارد،بيستم مارس 1785 ميلادي پدرش از دنيا رفت،بيستم مارس 1794 ميلادي فرمانده سپاه انقلاب براي فتح ايتاليا شد،بيستم مارس 1808 اتريش را فتح كرد،بيستم مارس 1811 ميلادي تولد پسرش ناپلئون دوم (امپراتور دوم) بود،بيستم مارس 1815 ميلادي از جزيره آلب گريخت و به پاريس بازگرديد و سرانجام در بيستم مارس 1821 در سنت هلن وصيت نامه اش را تنظيم نمود.

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:31 :: توسط : Ramin TNT

در يكي از نمايشگاههاي كامپيتوري كه چندي پيش برگزار شد بيل گيتس موسس شركت مايكروسافت،جهان صنعت كامپيوتر را با صنعت اتومبيل سازي مقايسه كرد و ادعا كرد : اگر تكنولوژي جنرال موتورز با سرعت تكنولوژي صنعت كامپيوتر پيشرفت كرده بود الان ما ماشينهايي سوار ميشديم كه قيمتشان فقط 25 دلار و مصرف سوختشان 4 ليتر در 1000 مايل بود!! جنرال موتورز هم در جواب بيل گيتس اعلام كرد : اگر جنرال موتورز هم مانند مايكروسافت پيشرفت كرده بود،امروزه ماشينهايي با اين مشخصات سوار ميشديم : 1- كيسه هوا قبل از باز شدن هنگام تصادف از شما ميپرسد : are you sure ‎‎?‎‏ ‏-2 بدون هيچ دليلي ماشين شما دو بار در روز تصادف ميكرد 3- گاه و بيگاه ماشين شما وسط خيابون خاموش ميشد و شما چاره اي جز استارت دوباره restart‏ نداشتيد 4- گاهي اوقات در اثر كارهايي مانند گردش به چپ ماشين شما shotdown‏ ميشد و استارت آن نيز از كار مي افتاد در اين حالت شما چاره اي جز نصب مجدد ‏reinestall‎‏ نداشتيد 5 - فقط يك نفر ميتوانست از ماشين استفاده كند مگر اينكه باخريد مدل NT‏ يا 95 براي آن صندلي هاي بيشتري خريداري ميكرديد 6- چراغهاي اخطار دهنده وضيعت بنزين،روغن و آب با يك چراغ fault general‏ تعويض ميشدند‎ ‎-7 صندليهاي جديد همه را مجبور ميكرد تا بدن خود را متناسب و اندازه آنها كنند 8- هر بار كه جنرال موتورز مدل جديدي را به بازار ارائه ميكرد رانندگان مجبور بودند رانندگي را از اول ياد ميگرفتند چون هيچ يك از عملكردها و كنترلها مانند مدل قبلي نبود 9- براي خاموش كردن ماشين بايد دكمه استارت را ميزدند! و ...

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:29 :: توسط : Ramin TNT

اسم هر جك و جونوري از قبيل غزال،آهو،پروانه و ... رو روي شما نميذارن **** تو عروسي ميتونيد لباسي رو كه بارها پوشيده ايد دوباره بپوشيد **** از ترس اينكه كسي سن شما رو بفهمه شناسنامتون رو قايم نميكنيد **** مطمئنا استهلاك فك شما به مراتب كمتره **** مدل لباس دختر شمسي خانوم چشماتون رو تو دهانتون سرنگون نميكنه **** هفته اي دوبار شكست عشقي نمي خوريد **** فقط شما ميتونين بريد استاديوم **** خودتون پنچري چرخ ماشينتون رو ميگيرين **** لازم نيست با قرار دادن انواع جكهاي هيدروليك تو پاشنه كفشتون قدتون رو افزايش بدين **** موقع خواستگاري به هيچ وجه نگران برهم خوردن تعادل سيني چاي نيستيد **** از ديدن كله پاچه دچار تشنج نميشيد **** هيچكس از اينكه دست پخت افتضاحي داريد به شما ايراد نميگيره **** فقط شمائيد كه لذت تماشاي فوتبال رئال-بارسا رو با گزارش فردوسي پور درك ميكنين **** فقط شماييد كه ميتونيد تكچرخ زدن با cg‏ رو تجربه كنين **** ميتونين با خط ريشتون 1200 اثر هنري خلق كنيد **** تو عروسي لازم نيست چندتن زنجير به خودتون آويزون كنيد و تازه بقيه بگن بدليه **** لازم نيست آدرس تموم پاساژها،بوتيكها،مزونها و مراكز لاغري شهرتون رو حفظ باشين **** اگه تويوتا كمري جلو پاتون نگه نداشت به راحتي سوار يه پيكان ميشيد **** فقط شما ميتونيد 3 ساعت تمام برنامه نود رو با دوستاتون تفسير كنيد **** لازم نيست سالي يه بار زاويه دماغتون رو نسبت به افق تغيير بديد **** ميتونين با شلوارك و ركابي،راحت تا سر كوچه بريد **** لباسهاتون ظرف 48 ساعت دلتون رو نميزنه **** نيازي نيست هرروز صبح كه از خواب پا ميشيد تا ساعت 6 بعدازظهر جلو آينه با خودتون ور بريد **** نيازي نيست به اندازه رنگهاي LCD‏ تو كيفتون لنز چشم داشته باشين **** فقط شما ميفهمين يه 206 اسپرت خفن چقدر زيباست **** با ديدن سوسك و موش،مردگان جنگ جهاني دوم از گور بيرون نميان و جلوتون رژه نميرن **** فرق cd‏ رو با بشقاب ميوه خوري ميدونين **** روي در هيچ مغازه نوشته نشده "از پذيرش آقاياني كه شئونات اسلامي را رعايت نكرده اند معذوريم" **** داشتن ريش پروفسوري از ويژگي ممتاز است كه مخصوص شماست **** با يك سرماخوردگي ساده 3 ماه تو ccu‏ بيمارستان بستري نمي شيد **** و در نهايت اينكه ميتونيد تو خيابون از هر كي خواستيد بپرسيد ساعت چنده؟

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:27 :: توسط : Ramin TNT

پشت درب اتاق عمل نگراني موج ميزد.بالاخره پزشك وارد شد با نگاهي خسته ، ناراحت و جدي ... .پزشك با ناراحتي گفت : متأسفم كه بايد حامل خبري بدي براتون باشم.تنها اميدي كه براي عزيزتون باقي مونده پيوند مغزه.اين عمل كاملا در مرحله آزمايش،ريسكي و خطرناكه اما بجز اين راهي وجود نداره.بيمه كل هزينه عمل رو پرداخت ميكنه اما هزينه مغز رو خودتون بايد پرداخت كنيد.اعضاء خانواده در سكوت مطلق به سخنان دكتر گوش ميدادند،بعد از مدتي بالاخره يكيشون پرسيد:خب قيمت مغز چنده ؟ دكتر بلافاصله جواب داد : مغز زن 5000$ و مغز مرد 200$ ! موقعيت ناجوري بود،خانمهاي داخل اتاق سعي ميكردند نخندند و نگاهشون با نگاه آقايون تلاقي نكنه،بعضي هاشون هم پوزخند ميزدند. بالاخره يكي طاقت نياورد و پرسيد : چرا مغز خانمها گرونتره ؟ دكتر با معصوميت بچه گانه اي براي حضار توضيح داد : اين قيمت استاندارد مغزه! مغز آقايون چون استفاده ميشه،دست دومه و طبيعتا ارزونتره،در ضمن ما بايد سر 100 تا زن رو بشكونيم تا تو يكيشون مغز پيدا كنيم!

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:25 :: توسط : Ramin TNT

از بدو تولد موفق بودم و گرنه پام به اين دنيا نمي رسيد.از همون اول با ضربه دكتر چنان گريه اي سر دادم كه فهميد جواب "هاي"، "هوي" است.هيچ وقت نگذاشتم چيزي شكستم بدهد.پي در پي شير ميخوردم و به درد دل توجه نميكردم.اين بود كه وقتي رفتم مدرسه از بقيه بلند قدتر بودم و بقيه ازم حساب ميبردن.هيچ وقت درس نخواندم و هر وقت نوبتم ميشد برم پاي تخته،زنگ ميخورد.هر صفحه اي از كتاب رو كه باز ميكردم جواب سوالي بود كه معلم مي پرسيد.اين بود كه در دبيرستان،معلمم كه منو نابغه تصور ميكر منو فرستاد المپياد رياضي.تو المپياد مدال طلا بردم!آخه ورقه ام گم شده بود و يكي از ورقه ها بي اسم بود،منم گفتم اسمم رو يادم رفته بنويسم! بدون كنكور وارد دانشگاه شدم.هنوز يك ترم نگذشته بود كه در راهرو دانشگاه يك عينك پيدا كردم اومدم بشكنمش كه خانمي سراسيمه خودش رو به من رسوند و از اينكه عينكش رو پيدا كردم حسابي تشكر كرد و گفت نيازي به صاف كردنش نيست.اين بود كه هر وقت چيزي از زمين برميداشتم فورا جلوم سبز ميشد و از اينكه گمشده اش رو پيدا ميكردم حسابي تشكر ميكرد.بعدا تو دانشگاه پيچيد : دختر رييس دانشگاه،عاشق ناجي اش شده.تازه فهميدم اون دختر كيه و منظور از ناجي كيه.روز معلم براي يكي از استادام گل برده بودم يكي از بچه ها گل رو از پنچره شوت كرد بيرون.منم سرك كشيدم ببينم افتاده كجا.يهو ديدم افتاده تو بغل اون دختره! و اين شد ماجراي خواستگاري ما و الان هم استاد شمام! كسي سوالي نداره ؟!

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:24 :: توسط : Ramin TNT

اينك كه من از دنيا مي روم، بيست و پنج كشور جز امپراتوري ايران است ودر تمامي اين كشورها پول ايران رواج دارد و ايرانيان درآن كشورها داراي احترام هستند و مردم آن كشورها نيز در ايران داراي احترامند، جانشين من خشايارشاه بايد مثل من در حفظ اين كشورها كوشا باشد و راه نگهداري اين كشورها اين است كه در امور داخلي آن ها مداخله نكند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد اكنون كه من از اين دنيا مي روم تو دوازده كرور دريك زر در خزانه داري واين زر يكي از اركان قدرت تو مي باشد، زيرا قدرت پادشاه فقط به شمشير نيست بلكه به ثروت نيز هست البته به خاطر داشته باش تو بايد به اين خزانه بيفزايي نه اين كه از آن بكاهي، من نمي گويم كه در مواقع ضروري از آن برداشت نكن، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است كه هنگام ضرورت از آن برداشت كنند، اما در اولين فرصت آن چه برداشتي به خزانه بر گردان . مادرت آتوسا بر گردن من حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم كن ده سال است كه من مشغول ساختن انبارهاي غله در نقاط مختلف كشور هستم و من روش ساختن اين انبارها را كه از سنگ ساخته مي شود و به شكل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پيوسته تخليه مي شود حشرات در آن به وجود نمي آيد وغله در اين انبارها چندين سال مي ماند بدون اين كه فاسد شود و تو بايدبعد از من به ساختن انبارهاي غله ادامه بدهي تا اين كه همواره آذوقه دو ياسه سال كشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از اين كه غله جديد بدست آمد از غله موجود در انبارها براي تامين كسري خوار و بار استفاده كن و غله جديد را بعد از اين كه بوجاري شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو براي آذوقه در اين مملكت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشك سالي شود . هرگز دوستان و نديمان خود را به كارهاي مملكتي نگمار و براي آنها همان مزيت دوست بودن با تو كافيست، چون اگر دوستان و نديمان خود را به كار هاي مملكتي بگماري و آنان به مردم ظلم كنند و استفاده نا مشروع نمايند نخواهي توانست آنها را مجازات كني چون با تو دوست اند و تو ناچاري رعايت دوستي نمايي كانالي كه من مي خواستم بين رود نيل و درياي سرخ به وجود آورم (‌كانال سوئذ) به اتمام نرسيد و تمام كردن اين كانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد، تو بايد آن كانال را به اتمام رساني و عوارض عبور كشتي ها از آن كانال نبايد آن قدر سنگين باشد كه ناخدايان كشتي ها ترجيح بدهند كه از آن عبور نكنند اكنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اين كه در اين قلمرو ، نظم و امنيت برقرار كند، ولي فرصت نكردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين كار را به انجام برساني، با يك ارتش قدرتمند به يونان حمله كن و به يونانيان بفهمان كه پادشاه ايران قادر است مرتكبين فجايع را تنبيه كند. توصيه ديگر من به تو اين است كه هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوي آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط مكن و براي اين كه عمال ديوان بر مردم مسلط نشوند، قانون ماليات را وضع كردم كه تماس عمال ديوان با مردم را خيلي كم كرده است و اگر اين قانون را حفظ نمايي عمال حكومت زياد با مردم تماس نخواهند داشت. افسران و سربازان ارتش را راضي نگاه دار و با آنها بدرفتاري نكن، اگر با آنها بد رفتاري نمايي آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل كنند ، اما در ميدان جنگ تلافي خواهند كردولو به قيمت كشته شدن خودشان باشد و تلافي آن ها اين طور خواهد بود كه دست روي دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اين كه وسيله شكست خوردن تو را فراهم كنند .امر آموزش را كه من شروع كردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنويسند تا اين كه فهم و عقل آنها بيشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بيشتر شود تو با اطمينان بيشتري حكومت خواهي كرد. همواره حامي كيش يزدان پرستي باش، اما هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي نمايدو پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسي بايد آزاد باشد تا از هر كيشي كه ميل دارد پيروي كند. بعد از اين كه من زندگي را بدرود گفتم ، بدن من را بشوي و آنگاه كفني را كه من خود فراهم كردم بر من بپيچان و در تابوت سنگي قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مكن تاهر زماني كه مي تواني وارد قبر بشوي و تابوت سنگي من را آنجا ببيني و بفهمي كه من پدرت پادشاهي مقتدر بودم و بر بيست و پنج كشور سلطنت مي كردم مردم وتو نيز خواهي مرد زيرا كه سرنوشت آدمي اين است كه بميرد، خواه پادشاه بيست و پنج كشور باشد ، خواه يك خاركن و هيچ كس در اين جهان باقي نخواهد ماند، اگر تو هر زمان كه فرصت بدست مي آوري وارد قبر من بشوي و تابوت مرا ببيني، غرور و خودخواهي بر تو غلبه نخواهد كرد، اما وقتي مرگ خود را نزديك ديدي، بگو قبر مرا مسدود كنند و وصيت كن كه پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اين كه بتواند تابوت حاوي جسدت را ببيند زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعي و هم قاضي نشو، اگر از كسي ادعايي داري موافقت كن يك قاضي بي طرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار دهد و راي صادر كند، زيرا كسي كه مدعيست اگر قضاوت كند ظلم خواهد كرد. هرگز از آباد كردن دست برندار زيرا كه اگر از آبادكردن دست برداري كشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت، زيرا قائده اينست كه وقتي كشوري آباد نمي شود به طرف ويراني مي رود، در آباد كردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازي را در درجه اول قرار بده . عفو و دوستي را فراموش مكن و بدان بعد از عدالت برجسته ترين صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولي عفو بايد فقط موقعي باشد كه كسي نسبت به تو خطايي كرده باشدو اگر به ديگري خطايي كرده باشد و تو عفو كني ظلم كرده اي زيرا حق ديگري را پايمال نموده اي . بيش از اين چيزي نمي گويم، اين اظهارات را با حضور كساني كه غير از تو اينجااند حاضركردم تا اين كه بدانند قبل از مرگ من اين توصيه ها را كرده ام و اينك برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس مي كنم مرگم نزديك شده است.

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:22 :: توسط : Ramin TNT

1- Love isn't a decision, it's a feeling.if we could decide who to love, then, Life would be much simpler,but then less magical. -------------------------- 2-What you spend years building ,someone could destroy overnight, but build any way.‏ ‏--------------------------- 3- When you understand that you specify your aims, you will now that you make your life your self. ---------------------------- 4- Human is wise because of the capacity that they have for new experience not for their experiences. ---------------------------------- 5-I'm on a mission : mission to avoid you,to forget you, to get rid of you, to not to talk to you or meet you, in short : MISSION IMPOSSIBLE !!!! ----------------------------- 6- True love does not come by finding the perfect person,but by learning to see an imperfect perfectly. --------------------------------- 7-Love is fire.but whether it's gonna warm your heart or burn your house down you can never tell. --------------------------------- 8-Love dosnt make the world go around. Love is what makes the ride worthwhile. --------------------------------- 9- Love is pure, love is sure, love is sweet poison that doctor's cant cure‏ جهت ديدن ترجمه جملات به ادامه مطلب برويد

 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:17 :: توسط : Ramin TNT

آيا ميدانيد : -شادمهر عقيلي يكي از نوازندگان رسمي سازمان صدا و سيما بود ******** -فرزند ارشد داوود رشيد به نام فرهاد مدرك پروفسوري دارد ******** -پدر محمدرضا گلزار يك مهندس عالي رتبه ساختمان است ******** - سياوش خيرابي اصالتا آذري بوده و اهل منطقه خيزاب تبريز به حساب مي آيد ******** - ورود الناز شاكردوست به دنياي بازيگري كاملا اتفاقي بوده و وي جايگزين يكي از هم دانشكده اي خود شده است ******** - علي لهراسبي زماني مربي سرود در كانون پرورش فكري كودكان بود ******** - مليكا زارعي (خاله شادونه) خواهر مريلا زارعي ميباشد ******** - پدر رضا كيانيان عاشق بازيگري بود اما وقتي آقا رضا براي حضور پدرش دريك فيلم خوب پا در مياني كرد درست يك هفته مانده به شروع كار پدر ايشان دار فاني را وداع گفت ******** - مهران مديري يك بيليارد باز قهار است و كمتر كسي حريف او در اسنوكر ميشود،درست برعكس چيزي كه در مرد هزار چهره ديديد ******** - اتومبيل شهاب حسيني در فيلم سوپراستار متعلق به خانم ميلاني است ******** - احمد پورمخبر براي تست بازيگري پسرش سر كار عطاران رفته بود اما خود او قبول شد! ******** - تنها سوپراستار ايراني كه اهميتي به نوع ماشين خودش نميدهد هديه تهراني است.او زماني يك پرايد سفيد داشت ******** - ديالوگ ماندگار همه عمر دير رسيدم در فيلم سوته دلان پيشنهاد جمشيد مشايخي به مرحوم علي حاتمي بود ******** - تمام صحنه هاي اكشن سريال خواب و بيدار را رويا نونهالي خودش بازي كرده و هيچ بدلي در كار نبوده! ******** سعيد پيردوست و مسعود كيميايي و فرامرز قريبيان در دوران مدرسه پشت يك نيمكت مينشستند ******** - مرحوم ناصر عبدالهي اولين بار توسط اقبال واحدي كشف و در برنامه سفرنامه صبا به مردم معرفي شد ******** - مهران مديري و دوستانش در جبهه جهت روحيه دادن به رزمندگان طنز اجرا ميكرد

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:15 :: توسط : Ramin TNT

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ
سلام من رامينم.به وبلاگ من خوش آمدید،اميدوارم از مطالب لذت ببريد.نظر يادتون نره! در ضمن اگر مشكلي ديديد به 09363731899 پيامك بدهيد. لطفا به آدرس جديد مراجعه كنيد www.TNT1.Blogfa.com
نويسندگان


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 67
بازدید کل : 49702
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1


Alternative content